کلید آزادی

در اتاقی که میله های محکمی دارد

اسیر تنهایی شده ام

کسی نیست تا مرا نجات دهد

تنها صدایی که به گوش میرسد

ترک برداشتن قلبم است

که با هر ترک

به مرگ نزدیک تر میشوم

این زندان

بیش از جسمم

قلب و روحم را زندانی کرده

و تاب زندگی ندارم

کجاست کلید آزادی من؟؟

آیا در گوشه ای از قلب ترک برداشته ام؟

یا میان اشک های سرد و لغزان؟

و یا حتی لا به لای میله های این زندان؟

پاسخی نیست،پس...

تا ابد تنها خواهم ماند

اما این تنهایی بسی آزاردهنده است

پس چاره ای میاندیشم...

راه آزادی

تنها اندیشیدن به زندگی است

پس می اندیشم و پس از گشودن چشم هایم

فرصت دوباره ای را که خدا به من عطا کرد را میبینم

زندگی...دوستت دارم

دیگر ترکم مکن

...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد